سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگینامه گراهام بل

زندگینامه:این مخترع پرآوازه در سوم مارچ سال 1847 در شهر ادینبورگ اسکاتلند به دنیا آمد. او در خانواده ای متولد شد که پدر و پدر بزرگش هردو مطالعاتی در زمینه صوت انجام داده بودند و نیز از جمله کسانی بودند که از مدتها قبل افراد کر و لال را آموزش می دادند.وی علاوه بر دانش صدا به هنر عمومی، موسیقی و سرودن شعر علاقه بسیار داشت.
پس ازانجام تحصیلات اولیه نزد والدین درانگلستان به دانشگاه رفت و درسال 1870 به ایالات متحده مهاجرت کرد و از دانشگاه بوستون (Boston) درجه پروفسوری درفیزیولوژی صدا (Vocal Physiology) گرفت.


بل در سال 1870 به کمک پدرش تحقیقات و مطالعاتی را در زمینه اصول گفتار انجام دادند و روشهای جدیدی برای تعلیم و پرورش کودکان کرولال در ادینبورگ ارائه کردند. در سال 1871 الکساندر از اسکاتلند به آمریکا رفت. در ابتدا قصد داشت که وسیله ای برای آموزش کر ها بسازد اما بدلیل اینکه نتوانست چنین وسیله ای را بسازد، سعی کرد مجددا به تحقیقات خود ادامه دهد و این بار کاری کند که اصوات را به کمک امواج در سیم جریان دهد که تا مسافتی دور آن اصوات را بتوان شنید. در سال 1873 گرفتار عشق یکی از شاگردان کرولال خود شد. او برای اینکه بتواند بهتر او را مورد آموزش دهد، به تلاش و کوشش خود ادامه داد وسعی کرد وسیله ای مکانیکی برای تولید صوت کند را،بسازد.
جمله مشهوری به این صورت داشت : "گهگاه یک سری کاه و تکه های چوب را به هم بریزید و در آن شیرجه بزنید. مطمئن باشید که هر دفعه چیز جدید در آنها خواهید یافت که دفعه قبل آنرا ندیده بودید. چیزی که بدون شک می تواند ذهن شما را مشغول به فکر کردن بکند، همه اختراعات و اکتشافات بزرگ نتیجه فکر کردن زیاد بوده است".
او همواره آرزوی اینرا در سر می پروراند که تکنولوژی ارسال و دریافت تلگراف را بهبود بخشد. هرچند امروزه همه ما می دانیم برای تبدیل صوت به جریان الکتریکی به چیزی بیش از یک سیم پیچ، یک آهن ربا و یک صفحه کاغذی بزرگ احتیاج نیست اما او کسی بود که برای اولین بار اینکار را انجام داد و در سال 1875 توانست دستگاهی بسازد که صدای انسان را به امواج الکتریکی تبدیل می کند. بیشتر روی آن کار کرد و خیلی زود توانست پس از گذراندن جریان الکتریکی از سیم آنرا دوباره به صوت تبدیل کند و نام آنرا "دستگاه صحبت الکتریکی" (electrical speech machine) گذاشت.


(1892زمانی که بل بین شیکاگو و نیویورک ارتباط
                  تلفنی برقرار کرد)
سال 1876 بود و نمایشگاهی در فیلادلفیا در جریان بود، در آخرین دقایق بل توانست خود را به نمایشگاه برساند. چون دیر به آنجا رسیده بود جای خیلی بدی برای نشستن نصیبش شد، اما خیلی زود هنگامی که نوبت به او رسید تا اختراع خود را معرفی کند توجه همه حاضرین در سالن به سوی او جلب شد. خبر اختراع دستگاهی که اجازه می دهد دو نفر در مسیر دور با یکدیگر صحبت کنند خیلی زود به اروپا رسید.
او در سال 1876 اختراع خود را ثبت کرد و سال 1877 با شاگرد کرولال خویش ازدواج نمود. در ابتدا مردم میلی به این دستگاه نشان نمی دادند و حتی مردم عموم آن را جادو می دانستند، اما پس از این که این وسیله جای خود را در خانواده های اشراف و مقامات پیدا کرد، مردم نیز به آن علاقه مند شدند و در نتیجه با استقبال عمومی مواجه شد. در زمان کوتاهی شبکه متراکمی از سیمهای تلفن در همه جای دنیا مورد استفاده قرار گرفت. گراهام بل در سال 1882 پس از اینکه به تبعیت آمریکا در آمد، شرکتی نیز در آمریکا تاسیس کرد که تحقیقات علمی در این شرکت، صورت می گرفت. این مخترع و دانشمند بزرگ مقدار بسیار زیادی از ثروت خود را صرف کارهای تحقیقاتی نمود.شاید جالب باشد بدانید که آلکساندر گراهام بل از موءسسین National Geographic Society در سال 1888 نیز می باشد. از جمله اختراعات وی می توان به قایق موتوری و نیز ثابت نگه داشتن هواپیما در فضا اشاره کرد. الکساندر گراهام بل در دومین روز از ماه آگوست سال 1922 در کشور کانادا درگذشت.     


گراهام بل


3 مارس مصادف با تولد الکساندر گراهام بل، مخترع اسکاتلندی تلفن بود. شاید اگر یک روز تلفن خونمون قطع بشه، تازه پی به وجود پراهمیت این وسیله می‌بریم. تا اسم گراهام بل می‌آید، من یاد کارتونی می‌افتم که زمان کودکی از تلویزیون درباره زندگینامه بل پخش می‌شد.

گراهام بل

تولد و داستان اولین اختراع

در 3 مارس 1847 در ادینبورگ اسکاتلند کودکی به دنیا آمد که بعدها نامش همواره با یک کلمه عجین شد. تلفن!

خیلی فکر می کردند شاید قسمت است که پسران خانواده پروفسور الکساندر ملویل بل همگی بر اثر سل بمیرند ولی گراهام عمرش به دنیا بود. گراهام کوچولو از سن 10 سالگی شروع  به ایراد گرفتن از اسمش کرد. شاید او هم یک اسم سه قسمتی دوست داشت چرا که در 11 سالگی پدرش را راضی کرد که نام او را الکساندر گراهام نام نهد. اما تا آخر عمر همه او را با نام الک می شناختند.

شاید اگر John Herdman آنها را نصیحت نمی کرد که به کارهای مفید پبردازند ما امروز تلفن نداشتیم. بل کوچک بعد از توبیخ شدن توسط همسایه خودشان ، جان ، به فکر کمک کردن به او افتاد. آن زمان جان در فکر پیدا کردن راهی برای تسهیل آسیاب کردن گندم بود. کلید در دستان کودک کنجکاو قصه ما بود. الکساندر یک ماشین ساخت که به وسیله پدال ، گندم را آسیاب می کرد. کار در کارگاه کوچکی که جان راه انداخته بود آغاز شد

الکساندر استعدادهای دیگری هم داشت. او به سرعت خود را در زمینه هنر و شعر نشان داد. با تشویق های مادر و آموزشهای غیر رسمی او سریعا الکساندر به استادی در خانواده بل تبدیل شد. دیگر همه او را به نام پیانیست خانواده بل می شناختند. به همین خاطر اکساندر روز به روز به مادر خود وابسته تر می شد. هر روز بیشتر از روز قبل!

گراهام بل

مادر ناشنوا می شود

از سن 12 سالگی مادر الکساندر رو به ناشنوایی گذارد. هر روز بر میزان ناشنوایی مادر اضافه می شد. الکساندر بسیار از این واقعه تحت تاثیر قرار گرفت. مادر برای او ارزش بسیار بالایی داشت. بل کوچک شروع به یادگرفتن یک زبان انگشتی کرد که باعث شد بتواند صحبتها را به مادر انتقال دهد. کم کم او موفق شد یک نوع تکنیک خاص ایجاد کند که با صداهای خاصی  را به راحتی به مادر مفاهیم را منتقل کند. کم کم علاقه به مادر ، الکساندر را به یک مبحث علاقه مند کرد. صدا شناسی!

کلا باید خانواده بل را خانواده سخنوران دانست. پدربزرگ و عمو پدر همه از اساتید سخنوری بریتانیا بودند. پدر رساله ای درباره اصئل سخن با کرو لالها نوشت که در زمان خود یک رساله انقلابی بود. چه کسی می توانست بهتر از الکساندر نشان دهنده عملی بودن این رساله باشد؟ لب خوانی آموزش داده شده در این کتاب به الکساندر هم یاد داده شد و هر جا که الکساندر قدرت خود را در لب خوانی به نمایش می گذارد همه در بهت و حیرت فرو می رفتند. لب خوانی زبانی مانند سانسکریت باعث جاودانگی لب خوانی شد!

 دستگاهی که صدا تولید می کرد

بعد از تحصیلات در کالج بود که اکساندر یک چیز عجیب شنید. شخصی به نام بارون ولفگانگ فون کمپلن دستگاهی برای شبیه سازی صدای انسان ساخته است. الکساندر جوان سریعا کتابی از فون کمپلن را یافت و دست به ترجمه آلمانی به انگلیسی کتاب زد. بعد از ترجمه بسیار سخت کتاب آنها شروع به ساخت دستگاه کردند. در این قضیه برادر بزرگتر الکساندر یعنی ملویل هم به او کمک می کرد. قسمتهایی مانند نای، گلو، شش و لب به سختی ساخته شد اما هنوز یک مشکل برای دریافت جایزه ای که پدر تعیین کرده بود وجود داشت. پدرشان گفته بود یک جایزه بزرگ برای آنها تدارک دیده است که اگر بتوانند چنین کاری را بکنند به آنها خواهد داد. ساختن جمجمه ای که بتواند حتی چند کلمه صدا را تولید کند بسیار طاقتفرسا بود. آنها بعد از هزاران بار تلاش توانست جمله “How are you grandma?” را بیان کنند. البته نتیجه یک ذره اشکال داشت. شاید اگر کسی جمله “Ow ah oo ga ma ma.” را می شنید اصلا متوجه منظور نمی شد اما این برای اکساندر 19 ساله تازه شروع راه بود!

 خانواده ای که نابود شد

در 1865 وقتی خانواده به لندن مهاجرت کرد الکساندر به دفتر کارش رفت و تمام مدت را بر روی آزمایشهای خود کار کرد. تمام پاییز و زمستان او بر روی پروژه هایش کار می کرد و همینطور سلامتی اش رو به تحلیل می رفت. از آن طرف برادر کوچکش ادوارد با درد سل دست و پنجه نرم می کرد. الکساندر سال بعد کاملا حالش خوب شد ولی همیشه شانس با انسان یار نیست. ادوارد آنقدر خوش شانس نبود.

در سال 1867 بل به خانه بازگشت و بر روی امتحانات مدرک دانشگاهیش کار کرد. زمانی که به خانه بازگشت برادر بزرگترش ملویل ازدواج کرده بود و مستقل شد. در سال 1870 ملویل هم به دست سل به برادرش ادوارد پیوست.

در همان سال الکساندر با بیوه ملویل و والدینش به کانادا مهاجرت کرد. در یک زمین 10.5 هکتاری که در کانادا خریدند یک مزرعه ساختند. در مزرعه یک جایی هم ساخته شد. یک کارگاه برای آزمایشهایی برای کار با ناشنوایان.

او پیانویی طراحی کرد که می توانست موزیکش را به وسیله الکتریسیته منتقل کند.او سعی کرد وسیله ای بسازد که نه تنها نتهای موسیقی،بلکه کلمه های سخنرانی را نیز ارسال کند. اما داستان اصلی از سال 1874 شروع شد. در تابستان بل کار خود را بر روی ساخت صدانگار شروع کرد. صدا نگار صدای برخورد یک ضربه را که برای آزمایش به یک شیشه زده می شد را توسط یک قلم بر روی یک ورقه ثبت کند. این کار با یک سری از اشکال نشان داده می شد ( مسلما همه ما چنین چیزهایی دیده ایم). در آن سال خطوط تلگراف با یک ترافیک عجیب دست به گریبان بود. باید راه دیگری پیدا می شد.

داستان شروع یک دوران

الکساندر یک شب تا دیر وقت مشغول کار بود که ناگهان یک باتری واژگون می‌شود و اسید سولفوریک آن روی لباسهای او می‌ریزد. بل با عصبانیت معاونش را صدا می‌کند در حالیکه او در کارگاه زیر شیروانی بود و در وضع عادی صدا به او نمی‌رسید، ولی وجود یک سیم تلگراف که از کارگاه زیر شیروانی تا داخل اطاق خواب بل در طبقه پایین امتداد داشت باعث شد که معاونش صدای او را بشنود. این سیم برای انتقال اصوات نتهای پیانو توسط الکساندر ساخته شده بود. توماس واتسون معاون بل بعد از تقریبا 40 سال این حادثه را اینطور بازگو می‌کند. برعکس اولین پیام تلگرافی مورس که با جمله مقدس آنچه خدا اراده کرده است، شروع شد.

اولین تلفن ساخت گراهام بل

اولین پیام تلفنی بل با این جمله آقای واتسون بیا اینجا با تو کار دارم آغاز گردید. شاید اگر گراهام بل می‌دانست که در آستانه یک اختراع بزرگی است اولین پیام خود را با یک جمله جالبی شروع می‌کرد. آن جمله تاریخی البته اولین جمله کامل بود که از طریق سیم ارسال شده بود.